آینه...


من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

امشب این دغدغه‌ها بیدارند

«من» و «من» باز پی پیکارند

امشب از حافظه‌ام می‌ترسم

از مرور گنهم می‌ترسم

خواب از چشم کبودم رفته است

من کیم؟ آنچه که بودم رفته است

امشب از آینه خون می‌بارد

کاش دست از سر من بردارد

امشب از دست خودم سیر شدم

از تو، از یاد تو، دلگیر شدم

سایه‌ها در شب من می‌رقصند

گِرد این لاشه‌ی تن می‌رقصند

می‌زنم سر به سر دیوارم

چه پریشان خوابی: «بیدارم»

می‌زنم چنگ به اجزای خیال

می‌کِشم آه.. بزن پای خیال

می‌کِشم مغز خودم را با خود

می‌روم راهِ نرفته تا خود

ماجراهای غریبی در سر

لکه‌ی شک و گمان، در باور

ماجرای عطش و خون و جنون

ماجرای «نشود»، «دور»، «سکون»

داستانِ بِگُذر برگرد و ...

چهره‌ی فکرِ سیاه و زرد و ...

همنشینیِ مدامِ درد و ...

قاصدک باز خبر آورد و ...

گوش‌ها پر شده از فریاد و ...

تکّه‌های من و دست باد و ...

دل من دست توی آزاد و ...

مثل ماهیِ سُری افتاد و ...

طعم شور خاک و مزه‌ی خون

اشک بی‌تابیِ من دریاگون

این چه زخمی‌ست بر این آینه‌ها

چشم بستم که نبینم خود را...

...

روز من! دست به دامان توام

تشنه‌ی خلوت دستان توام

من از این شبزدگی پیر شدم

به هزاران گِله تعبیر شدم

بِکُشانم، بِکِشانم تا خود

مگذارم، مگذارم با خود...

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

R.M
ساعت19:50---7 دی 1392
خیلی زیبا بود
پاسخ: سپاس


معصومه
ساعت22:24---13 آذر 1392
خیلی خوب بود فوق العده دستکم سه بار خوندمش هی من به تو افتخار می کنم صلاحی

از بس فردا امتحان DB داریم زده به سرم
پاسخ: آبجی جونم دیر دیدم نظرتو وگرنه مینشوندمت پای درْست !! :پپپپ (تو باور نکن، چون اگه میتونستم با خودم اینکارو میکردم.) مرسی قرشی!


احسان
ساعت11:03---9 آبان 1392
چه قد زیبا! احسنت و طیب الله اقلامکم*



*= قلم هایتان :پی
پاسخ: سپاس :)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب:, 20:11 توسط فاطمه صلاحی| |